حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

حلما عشق مامان و بابا

عشق مامان و بابا سه ماهه شده

سلام خانم خانما...بازهم بزرگتر شدي... داری کم کم بزرگ میشی و ما بدون اینکه متوجه بشیم با سرعت داریم این لحظه های قشنگ رومیگذرونیم سه ماه گذشت و تو خانم شدي ،شيرين تر، خوردني تر ،گل تر و خواستني تر شدي...ايشاالله هميشه سالم و سرحال باشی و زندگي ما رو شيرين تر كني.... دوستت داريم فرشته كوچولو.... تو این یکماهی که گذشت خیلی کارای جدید میکنی خیلی هم بازیگوش شدی مثلا ١-تا یه صدایی بلند میشه اگه در حال شیر خوردن باشی سرتو به سمت اون صدا میچرخونی و با دقت گوش میدی. ٢-وقتی من می ایستم دست و پا میزنی میخوای بغلم بشی . ٣-وقتی بابایی از در میاد تو و بهت میگه سلام بابایی ،از ته دل براش ذوق میزنی. ٤ ...
26 تير 1392

مهمون کوچولوی خدا

    میای بریم مهمونی؟   دختر گلم اولین ماه رمضونت مبارک خوش حالم که امسال در کنارمون هستی و رمضونمون رو یه حال و هوای دیگه ای بخشیدی. دخترم ، در اين سال در ماه پر بركت  رمضان تو هم پيش ما هستي و ديگه  سر سفره سحري و افطار  ما تنها نيستيم . گل زندگيم داري روز به روز بزرگتر و خانوم تر ميشي.چند روز دیگه سه ماهت تموم میشه. پارسال این موقع تو نبودی ولی  تو ماه رمضون پارسال بود که مامان و بابا فهمیدن قراره تو بیای و امسال پیش ما باشی و با هم به مهمونی خدا بریم. مهمون کوچولوی خدا ،که مثل فرشته ها پاکی خیلی دوستت داریم. هرچند من امسال به خاطر شما نمی ...
19 تير 1392

اولین سوغاتی

      اولین سوغاتی دخترم دختر عزیزم چند روز پیش اولین سوغاتیت رو گرفتی. عمو امیرت زحمت کشیده از مشهد یه دست لباس خوشگل برات آورده. اینم عکسشه    اینم حلما خانوم بعد پوشیدن لباسش.واااااااااااااااای چه خوشگل شدی مامان.      نوشته شد در روز چهارشنبه 19/4/92 ...
19 تير 1392

کچل خانووووووووووووم!!!!

      کچل شدم ببینید!!!   ادامه مطلبو داشته باش! دیروز من و بابایی طی یه تصمیم انتهاری و یهویی تصمیم گرفتیم کچلت کنیم آخه شما خیلی گرمایی هستی با این که سه چهار روز یه دفعه میبریمت حمام ولی بازم پشت سر و گردنت حسابی عرق سوز شده . برای همین تصمیممون جدی شد تا موهاتو از ته بزنیم .وقتی به دنیا اومدی ماشاالله موهای بلندی داشتی و تا الآن دو دفعه موهاتو چیدیم یه بار خاله ندا با کمک مامان جونت یه بارم خودم با کمک بابایی . دیروز قبل از بردنت به حمام بابایی گفت بیا موهاشو با ماشین بزنیم من گفتم شاید گریه کنی و نذاری موهاتو بزنیم چون دفعه قبل که میخواستم موهاتو اصلاح کنم خیلی سرتو ت...
8 تير 1392

هیسسسسسسسسسسسس!

      هیسسس آروم بیا بیدار نشه!!!!!!!!!!!!    یه شب که من خوابیدم خواب عجیبی دیدم خواب می دیدم یه مورچم یه مورچه ی سیاهم کوچولو و ریزه میزه یه خرده قدکوتاهم خواب می دیدم بار می برم دونه به انبار می برم همراه چندتا مورچه رد شدم از یه کوچه اون کوچه خیلی تنگ بود میون راه، یه سنگ بود به دنبال مورچه ها از سنگه رفتم بالا رو سنگه می دویدم جلوی پامو ندیدم خوردم زمین و پرت شدم از خواب ناز بیدار شدم از روی تختم افتادم میون اتاق ولو شدم دیدم که مورچه نیستم میون کوچه نیستم یه بچه ی باهوشم شیطون و بازیگوشم     ...
2 تير 1392
1